• وبلاگ : فرهنگ و ادبيات ديارمهر
  • يادداشت : فرقي نداره!
  • نظرات : 2 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + آشنای عوضی 
    يادش بخير! «امين.سين» رو ميگم. قبل از اينکه از دنياي توهم در توهم علفي هامون نزده بود بيرون، عالمي داشتيم باهم چند سال، چند سال. ميشه گفت تو ايراني ها، نزديکترين دوستِ پسرم بود وقتي من هنوز تو دانشکده با مژگان آشنا نشده بودم. البته بعدش هم سه تايي باهم گهگداري جور بوديم همه جا... بگذريم! مژگان به من خيانت کرد، من لذت بردم – گذاشتمش کنار. بهش آخرين بار يادمه که گفتم؛ تو کار منو راحت کردي، خودت ميدونستي زياد دنبال مسئوليت زندگي مشترک (اونهم تعريف ايرانيش) نيستم. حسابتو با قلبم پاس کردي، ديگه راحت ميتونم بگذارمت کنار. مثل همه ي زنهاي دنيا که وقت خوشي و ناراحتي گريه ميکنن، اشک اومد تو چشماش و معلوم بود زورکي داره اشک ميريزه. اهميتي ندادم! نبايد اينجور موقعه ها اهميت بدي پسر خوب! دختره رو نمکگير ترش ميکني اينطوري...بازم بگذريم! «امين» تو بريتانيا، نزديکترين رفيقم بود براي چهار سال متوالي. همديگرو «داداشي» صدا ميکرديم که اين هم يه داستان جداگونه داره براي خودش! اينکه امين هم با «علي...» نامي تو ايران داداشي بود و چون مي تونست برگرده هر وقت مي اومدم يه سر بهش ميزدم که معمولاً اين يه سر زدن چند شبانه روز طول ميکشيد و با «علي» هم داداشي شدم، بعد از دو سال! يه شب انگار با لفظ ادبي و نطق هاي آتشين سياسي اش، امين داشت نمايشنامه برام اجرا ميکرد. دست مي برد تو شومينه، ذغال مي ماليد به صورتش، حس ميگرفت، از خودش حرکات موزون در مي آورد و مي گفت: "من درونم سپيده، ظاهرم رو برات سياه مي کنم، کبودي نداريهام رو نبيني. من درونم سپيده، سياهي چهرمو ببين و بخند به روزگار، که سراسر وهمي است، چه ماندگار – سراسر وهمي است، چه ماندگار" آره! شايد من هم دارم صورتم رو با عوضي بودنم - نه اينکه کس ديگه اي باشم، نه! عوضي بودن يعني «ديونه بودن» برات سياه ميکنم که بخندي به روزگار وانفسا! که شايد نبيني تلخيهاي زندگي اي که بدجوري در بعضي وقتها کمرمو از وسط نصف کرد. /|/|/|/|/|/|/|/|/|/ روايتهاي آشناي عوضي؛ چهارشنبه بيست و ششم سپتامبر سالش ديگه برام مهم نيست! ----------------------------------- هيچي! همين! ه-ي-چّ-ي يعني همين هيچي! تنها اتفاق متمايز امروز شايد تلفني حرف زدنم با «يانيس ...» بود، بعد از اينکه از يه سفر سه ماه از کانادا و ديدار مامي جون خوشگلش برگشته! (دوست چندين ساله ي يوناني الاصلي که ديگه سالهاست مقيم بريتانياس – پدرش کاردار سفارت يونان در ام القراي اسلام و مادرش معلم دبيرستاني در کانداست، يه خواهر بزرگتر داره که همزمان با دوتا دوست پسرش در لندن زندگي ميکنه، تخصص خودش زبان و فرهنگ ژاپني و از 179 کشور دنيا فقط فکر کنم بورگينوفاسو رو نديده باشه و ساحل عاج – شايد هاوايي رو هم نرفته باشه هنوز – کار و بارش سکه است، يعني اينجا بچه مايه داره، بابايي دلار و پوند از عربستان سعودي براش مي فرسته و اونهم چه دلار و پوندي – بوي نفت و معاملات سنگين مشروب و مواد مخدر از اسکناس هاي يانيس بلند مي شه، يه چيزي ميگم راجع به اين رفيق عوضي من اشتباه فکر نکني: تنها احمق عوضي دنياس که ممکنه شب تولدش ده شات تِکيلا بزنه پشتش يه علف باحال بچاقه، نصفه شب کارش به گلاب به روتون اونطرفها نيفته! اصولاً کله خر منحصر بفرديه و من براي اين الاغ بودنش خيلي دوسش دارم.) خوب! پاورقي بسه! تو اين هفته يا هفته آينده گفت مي آد پيشم، تازه برگشته يکسري کار و بار داره، انجام بده اومده پيشم. البته ماشيني که يانيس سوار ميشه رو اگه بدوني متوجه مي شي که نياز نداره شب اينجا پيشم باشه، ميتونه هر روز از لندن به من سر بزنه، بدون اينکه قلنج کنه! يا حتي کف پاش يکم درد بگيره! يه اس.يو.وي تراز بالاي آمريکايي با 8 سيلندر که ساخته شده براي خرکاري و حمالي شديد / دو هزار و هفته يعني تقريباً حدود چهل هزار پوند آب خورده، اونم چي؟ شورولت تاهو که اگه من پشتش بشينم ممکنه خوابم ببره و يه بلايي سر خودم بيارم، از تخت خوابم نرم تره. ناگفته نمونه که اين اتومبيل نزديک به شش هزار و خورده اي سي سي هجم موتور داره که اندازه شترمرغ بعلاوه گنجايش پالايشگاه کل تپه در باقلواسيتي مصرف بنزينش هست. نگو که نگفتي و من گفتم رفيق دوست داشتني الاغيه که اصلاً عقل معاش نداره، البته نياز هم نداره داشته باشه تا زماني که باباجون ديپلوماتش بقل چاه هاي نفت عربستان خاندان آل سعود، خيمه زده... همين! يانيس منو ياد داداشيم، علي تو تهران ميندازه. (باباش بهش ميگه کلت بوي قرمه سبزي ميده، مامي ش ميگه الاهي قربون پسر خول وضع ام برم! خواهر نداره براي همين هر دختري رو که ميبينه اول دادشش ميشه و بعد داداشي وار ... البته يکم ناشيه که اونهم بخاطر خيلي خوشگل بودن و بي سر و زبون بودنشه! زبون خيلي مهمه! اصلاً ناراحت نباش، بي ريخت ترين پسر دنيا هم که بودي فقط سعي کن زبون داشته باشي، جنيفر لوپز يا پريس هيلتون رو هم به دام مي اندازي، خيلي ساده! بزرگترين افتخار علي اما با خودم بوده و ...) ميگم!