• وبلاگ : فرهنگ و ادبيات ديارمهر
  • يادداشت : فرقي نداره!
  • نظرات : 2 خصوصي ، 18 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + آشنای ناآشنا 
    اصلاً فرض را بر اين بگذار که نمي شناختيم همديگر را. هيچگاه هم زندگيهايمان ولو يک لحظه تلاقي نمي کرد. يکجا گير آورده ام براي درد دل و گفتن خيلي چيزها که رو در رو هيچکس به هيچکس از خلقت آدم تاکنون نگفته است! گويا به قسمت پيام هاي خصوصي اينجا هم دسترسي نداري وگرنه ايميلم را مي ديدي. کنتراکتي اينجا چيز مي نويسي ابجي؟! اين بابا رئيست دسترسي کامل به قسمتهاي وبلاگ نداده؟ خدا حفظش کنه که حداقل رئيسي بلده... به من چه! من داستان مي گم! داستان زندگيم! شايد بعضي جاها قلو کرده باشم. اين رو خواننده بايد بگه! من داستان مي گم. داستان گفتن رو دوست دارم. از بچگي داستان گفتن رو دوست داشتم. هميشه دلم مي خواست داستان بگم. يکجا ديدم اي دل غافل، زندگي خودم شده داستان! آن هم چه داستاني. سرم رو يکم چرخوندم ديدم: نه! من تنها نيستم. زندگي همه ي آدمهاي اين کره ي خاکي (حالا بيشترش آبيه چرا ميگن خاکي بر ميگرده به مغز معيوب بعضي از بزرگان شايد!!!) داستانه. بگم زندگي تو هم داستانه. زندگي همه کساني که از نزديک هم مي شناسي داستانه . حالا من يکي بيچاره که دلم خوشه بيام اينجا داستان روزانمو آونطور که رخ ميده و تا جايي که ممکنه دور از بزرگبيني تعريف کنم. نه! اشتباه فکر کردي. قصدي ندارم، مرزي ندارم، قرضي هم ندارم (چه جوري مي نوشتن؟ قرض/غرض/گرز/گراز؟!) من که اديب نيستم. من فقط داستان ميگم. داستان زندگيم رو... نخواستي نخون. سرت سلامت برو با چيزي که حال مي کني سرگرم شو. من يه ليوان شراب ناب شيراز ميذارم جلوم، يه ورق سيگار با فيلتر، يکم علف، يه کبريت، داستانمو ميگم. از اينکه مي نويسم حال ميکنم. يه عدد سعي ميکنم تو همه جاها که گفتم داستان ميگم اضاف بفرما. سعي ميکنم که داستان زندگيمو همونجور که رخ ميده تعريف کنم.