• وبلاگ : فرهنگ و ادبيات ديارمهر
  • يادداشت : فرقي نداره!
  • نظرات : 2 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + آشنای ناآشنا 
    بگذريم! ايران را اينطور شناختم که آزادترين جاي جهان است براي کثافت کاريهايمان! حالا ما که بوديم؟ يک مشت ديوانه! خودم که حداقل ديوانه دوم گروه بودم. ا.ف بود / من بودم / ژ.س بود / ش. ا بود / و زير دست ما پسر و دخترهايي که پدرانشان با هزار اميد و ارزو مي فرستادن شان انگليس براي تحصيل. ما گنگي بوديم براي خودمان ا.ف "احمق حرامزاده" جمهوري در سلطنت براي خودمان شکل داده بوديم و او هم پيشوا بود "مرتيکه ي فاشيست دلچسب" من دستيار يکم ابله پيشوا که تئوري بافي هاي سياسي گروه را انجام مي دادم و براي سلطان... ايران مشتري در اروپا جور مي کرديم ... از صدور دختران بي شوهر در کارمان بود تا مواد افيوني و ... همه اش هم قانوني! چه مي گويم؟ قانون؟!! قانون را به لجن کشيديم شايد-قدرت پشتمان بود.