• وبلاگ : فرهنگ و ادبيات ديارمهر
  • يادداشت : او هم چون تو معجزه را بد فهميد !
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    جنگ! با كي؟ با چي؟ اصلاً‏ براي چي؟ براي كي؟ نگيد كه از ميانه راه رسيده اي و ندانسته تشكيك ميكني. كه انسان حتي اگر از همان اول راه هم آمده باشد باز قضاوتش بر اساس ميانه است و انتها. بگذريم ....

    معجزه را ما ميسازيم اگر بخواهيم. سرنوشت را ما تغيير مي دهيم اگر بخواهيم و اگر بخواهيم خيلي اتفاقات ديگر هم مي افتد و نمي افتد. چه سود وقتي نقش خود را آنقدر كم رنگ مي كنيم كه به انتظار توجه و ترحم ديگران مي نشينيم. چه سود كه سرنوشتمان را به سرنوشت ديگراني كه نميدانيم سرنوشتشان را به سرنوشتمان گره زده اند يا نه گره مي زنيم.

    عصر معجزه گذشته نيست. اين مائيم كه در عصر ناباوري خود فرو رفته ايم. اين ماييم كه خود را به امواج سپرده ايم و به انتظار موجي كه به ساحل آراممان برگرداند و اگر اين موج ما را لحظه به لحظه به اعماق اين درياي متلاطم فرو ببرد ...

    من هم خوشحال مي شوم به جمع مبارزين اضافه شوم

    آر ام عزيز

    اين آجي شما مبارز خوبي هستن. فقط گاهي نياز به كمك دارن! كه ما دريغ نمي‏كنيم.

    + آر ام 
    آقاي پوريا شما بگو من چطوري ثابت كنم به اين آجيمون ها؟؟؟؟؟؟؟؟ خدايي يكي منو كمك كنه
    چقدر گلادياتور اينجاست! من آماده‏ي جنگ هستم خانم‏ها! ولي بدون شكست
    + آر ام 

    درد من اينه :

    نميخوام نجنگيده شكست بخوري همين !

    كاش تو هم اينگونه ام ميديدي ................

    + مليكا 

    اين‌ روزها
    اينگونه‌ام، ببين؛
    دستم، چه‌ کند پيش‌ مي‌رود، انگار
    هر شعر باکره‌اي را سروده‌ام
    پايم‌ چه‌ خسته‌ مي‌کشدم، گويي
    کت‌‌بسته‌ از خم‌ هر راه‌ رفته‌ام
    تا زير هر کجا
    حتي شنوده‌ام
    هر بار شيون‌ تير خلاص‌ را
    اي دوست‌

    انبوه‌ غم‌ حريم‌ و حرمت‌ خود را
    از دست‌ داده‌ است
    ديريست‌ هيچ‌ کار ندارم‌
    مانند يک‌ وزير
    وقتي که‌ هيچ‌ کار نداري
    تو هيچ‌‌کاره‌اي
    من‌ هيچ‌‌کاره‌ام‌ يعني که‌ شاعرم
    گيرم‌ از اين‌ کنايه‌ هيچ‌ نفهمي
    اين‌ روزها
    اينگونه‌ام
    فرهادواره‌اي که‌ تيشه‌ي‌ خود را
    گم‌ کرده‌ است‌

    آغاز انهدام‌ چنين‌ است‌
    اينگونه‌ بود آغاز انقراض‌ سلسله‌ مردان
    ياران
    وقتي صداي حادثه‌ خوابيد
    بر سنگ‌ گور من‌ بنويسيد
    يک‌ جنگجو که‌ نجنگيد
    اما... شکست‌ خورد

    (نصرت رحماني)

    اي كاش كه چوب دستي‏ام مــــــار شود........!