مليكا................ دلم برات تنگ شده
دلم براي كبوترايي كه هر روز تو تراس خوابگاه صبحها بعد نماز براشون نون ميريزم تنگ شده
دلم براي بغل يه دوست كه گرم باشه وآروم تنگ شده
خوابم مياد.. اما مگه ميشه تو بويسي وآدم نخونه.. اين مدت اگه نبودم ميدوني كه واسه چي بود ژس چوب كاري نفرماييد لطفا بانو جان
ضمنا دل من اگه خوش بود كه نبايد از اومدن خاتمي شاد بشم!!ملي .. نگو اين حرفا رو من بيام تو وهمه اونايي كه يادتون رفته ژشت دراي دانشگاه به خاطرش كتكم خوردين رو راه ميندازم به قول نبوي ما خاتمي را رئيس جمهور ميكنيم
خيلي زيبا! به زيبايي كسي يا جيزي كه نمي توانم از شرم حيا توصيفش كنم. كلمه هاي رنگ خورده همچون رنگ چشمان نقاشي كودكي كه از ماه اسمان با زمينه سفيد در دل پنهان تاريكي يك شب مي كشد. كاش اين پنهاني در يك سپيده اشكار مي گشت تا اين كودك اين قدر در خطوط سياه اين نقاشي حرف نمي زد.
خيلي زيبا بود. با اينكه براي نوشتن چيزي عجله داشتم. اما نشستم و خواندم چند بار. خوشابه حال اين قلم كه در لابلاي انگشتان چنين افرينش گري مي چرخد و خوشا به حال اين خطوط كه در ذهن پوياي چنين خالقي ترسيم مي شود.