خويشاوندان مهربان وقتي در كنار همديگر و مخصوصا شرايط خاص قرار مي گيرند تالم و رنج آن روزها كمي تسكين پيدا مي كند. چه خوش است كه انسان در اين شرايط كه لاجرم براي هر كسي اتفاق مي افتد از نعمت حضور چنين افرادي بهره مند باشد.
تازه ميفهمم دلتنگي يعني چي ! وقتي پله ها رو ميرم بالا و ناخودآگاه ميگم زري جان منم نترسي و دلم ميريزه پايين كه كو ديگه زري جان؟ وقتي سوغاتي ها رو ميزنم زير بغلم كه پاشين بريم بالا نشون زري جان بديم و بغض همه ميشكنه كه كو ديگه زري جان؟ وقتي ميگم مامان يواش برو بالا زري جان خوابه و لبم رو گاز ميگيرم كه كو ديگه زري جان؟ اين روزهاي سياه را چطور مي شود « نوشت »؟! - حتما همانطوري که مي شود « تحمل کرد »!