ميپم دوست داشتني هستي بابت همينه:
"خدا به مذهب ربطي نداره ...(دختر بي ادب، به من مپي خره؟ دلت ميآد؟ نه دلت مي آد؟ خيلي بدي اگه دلت بياد!!! اينو ميخواستم بگم كه خدا اگه به مذهب ربطي نداره پس به او چيز درازي كه تو شورت منه ربط داره؟!)! باز همه چي رو با هم قاطي پاتي كردي؟ (فكر ميكني هميشه همه چيزو باهم قاطي پاتي ميكنم؟ يعني همه اينطور فكر ميكنن؟ خوب خوبه والا!!! تنها كاري كه نمي كنم قاتي پاتي كردن مسائله وگرنه تخصص آنچناني نمي خواد) خدا همونيه كه بايد باشه تا هروقت از هرجا كم آورديم هوارشيم سرش (خوب داري - منطورم اينه كه خدا داري كه مي توني سرش سوار شي اما نه ضرورتاً - كسي كه خدا نداشته باشه پس نمي تونه هوار شه سرش)! گرفتي؟ (چيزي جز حرفهاتو بايد مي گرفتم؟ نه نگرفتم! - حرفهاتو چرا، گرفتم)"
تا اطلاع ثانوي زندگي تعطيل ديگه چه صيغه اي هست؟ اين كار هر روز و هر لحظه ي من و تو ديگرانه. حالا يكي مثل من زندگيش عين جندگي هست دليل نمي شه كه زندگي نكنه، ميشه؟ زندگيم=ج...
اما باز زندگي ميكنم. حالا اين من بودم كه اينكارم. تو كه اينكاره نيستي ديگه چي ميگي؟ تو كه چه زندگي بكني چه نكني باز زندگي ميكني. و داري زندگي ميكني.
مليكاجان باز سرت خورد به سنگ؟ ها عزيزم، سرت تقي خورد يه جا؟ خدا چيه؟!! اوني كه جاپاشو تو برف ديدي يه خري بود عين من كه دنبال يه باحالي عين تو راه افتاده بود. بس كن خزعبلات مذهبي رو. تو از اولش مذهبي نبودي. همش ادا در مي آوردي. آره! ادا در مياوردي. همون ادا رو هم ديگه در نيار...
اين نوشتتو خوندم اينطوري شدم: