• وبلاگ : فرهنگ و ادبيات ديارمهر
  • يادداشت : فرقي نداره!
  • نظرات : 2 خصوصي ، 18 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + آشنای ... 
    اين بذر چي ميگه اينجا؟ ادمو ياد شاليزارهاي مازندران ميندازي. مگه اومدم چاي يا برنج بکارم؟ من علف ميکارم که به کار تو نمي اومد اون موقه که ميشناختمت. اگه ندا ميدادي کوله باري از علف تو اقامتگاه تهرانم که خودت اومدي داشتم، همونجا باهم ميزديم من خودم تنهايي نمي زدم. بگذريم! پاورقي براي مابقي بيام که يه وقت فکر بد به سرتون نزنه ها، ادبياتچي اين کافه خيلي نجيبه، اهل شيطوني هم نيست، اگه بود خودم باهاش شيطوني کرده بودم، خيالتون راحت باباجان، پاکه پاکه. ---------------- چهار -پنج ماهي ميشه کافه رو زدم و هنوز تا خرخره تو قرض پول زمين و بنا کردن عمارت و تزئينات داخلي ام. از همون موقع بود که به آشپزي علاقه مند شدم. سبک خودم و ابداء کردم و فقط چيزبرگر ميزنم. چيزبرگرام خوردن داره، اينو بايد از تام مشتري هرروزم بپرسي که يه بريتانيايي چهل ساله است و هر روز دو الي سه پيداش ميشه يه چيزبرگر اونيل باباک (بابک) نشان مزنه تو رگ با يه خمره آبجو ميره سر بيزنس خودش. مشترهاي ظهر کافه براي ناهار ميان و من هم عاشق آشپزي شدم و براي همين هم که خرج شاگرد کمتر بدم، روزا خودم پشت کافه هستم. البته براي شبا دختر لهستاني هاي خوشگل بارتندر و مشروب شناس گذاشتم پشت دخل که مشتري جذب کنن. خودم هم يکسري مشروب قاتي ميکنم و از جواب مشتري هاي روز کافه بر ميام. حالا امروز مثلاً درس و مشق بچه ها شروع شده اينجا و سر ظهر دو تا از ابله ها اومدن نشستن به ويسکي خوردن. وسطش گير داده بودن علف هم ميخواهيم. جلو مشتري هاي ظهر که تابلو نمي کنم. همه ميدونن همه کافه ها اينجا اينکارن. پليس هم ميدونه، اما بايد ظاهر و نگه داشت ديگه. خلاصه سرتو درد نيارم مجبور شدم به «تايوني» يکي از گاردها که خودش تو اسکاتلند يارد و جواز اسلحه داره بگم اين دو اشتر و يه حالي بده که ديگه سر خر بين کلاس نيان هوس علف کنن، بعدش بخوان برن تو دانشگاه تابلو بشن اونوقت قانون بياد بيخ ريش منو بگيره. جوون هم جوون هاي نسل من. شبا علف ميزدن اونم براي بحث و تفريح و ...بازي؛ حالا هرجور پايه باشي، پوکر باز باشي پايم. شب تعطيل يکي از خوشگل خانوم هامو ميارم بالا با مهمونهاي ويژه مي شينيم پاي پوکر تا صبح. پايين هم که جوون ها درو ميکنن خودشون و جيباشونو. بالا هم همه چي سر بساط هست الا يه چيز که تو قاموس خون ايروني نيست که نيست. خانوم بازي رو خوشم نمي آد پاي ميز پوکر، من خانوم بازي راه ننداختم، هرچه قدر هم که بتونه ماهر باشه تو حالي به حالي کردن مشتري. اون خوشگل لهستاني هم تک پر خودم و براي مشروب مشتري مياد پاي پيشخون طبقه بالا واي ميسه. ي گارد هم تو پله ها ميذارم بالا نيان سر خر، همون پايين باشن و نه اينکه خودم تو توهم هستم، اسم رمز داره ميز پوکر. قمار همه چيز هم براي مشتري آزاده. ميز بازه ديگه. يارو مياد سوئيچ آستون مارتينش و ميکنه بانک. من بدجوري وسوسه ميشم. خرج و مخارج و بايد به جوري داد ديگه ولو با قمار. خلاصه سر پوکر هستم تا آخرش. فقط اينو ميتونم ادعا کنم.