وبلاگ :
فرهنگ و ادبيات ديارمهر
يادداشت :
فرقي نداره!
نظرات :
2
خصوصي ،
18
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
آشنای ...
دوشنبه بيست و چهارم سپتامبر دو هزار و هشت - يکجا در شعاع 300 مايلي پايتخت بريتانيا - در ميانه ي کشور اسکاتلند - من بابک (که نام اصليم نيست ولي همه منو با اين نام مي شناسن اينجا) -------------------------------------------------- حوالي فکر کنم نه و چهل دقيقه بود، صداي موبايل ن. مادر زهره (دختر تازه متولد شدم) زنگ زد. از ولايت جمهوري اسلامي بود. نه نه اش! خير سرشون من بدبخت رو که ديشب تا ساعت چهار بيدار بودم و داشتم به حساب هاي کافه ام رسيدگي ميکردم از خواب ناز پروندن. اينم بگم که ما عادت داريم موبايل هامونو زير بالش بزاريم و خنده دار اينجاست که هر دو از موبايل متنفريم. خنده دارتر اينکه يکروز اون و روز ديگر هم من، جفتمون رو به زور با اين وسيله ي مفرح بيدار ميکنيم. زهره هم که همش خوابه يا پا مي شه ونگ ميزنه ميره رو نرو (اعصاب) من، البته شبها که خونم وگرنه روزها اگه خواب نباشه ونگ بزنه به من ربطي نداره، نه نه اش رسيدگي کنه بهش، به من چه! يه کافه کوچولو زدم نزديکي يکي از دانشگاه هاي شهر همجوار که فاصله اش با منزلم حدود نيم ساعت بدون ترافيک هست و معمولاً لنگ ظهر اونجا هستم تا شب حوالي 6-7-8 شايد هم کمي بيشتر. تو فارسي ميگن کافه اما اينجا بهش ميگن night club بعضي ابله ها هم فکر ميکنن pub هست و وسط روز ميان چيز برگر اونيل (گوشت همبرگري معروف ايرلندي که طرفدارهاي زيادي داره اينجا) سفارش مي دن با يه تاقار آبجو. خوب! اين ها رو هم بايد جواب بدم که لازمه ي نون در آوردنه. خودش کلي پول مي شه. اما کل هزينه ي کافه رو از عصر تا تقريباً نصف شب بدست مي آرم با جمعيت جوون که دوست دختر دوست پسرا راهي کافه ها مي شن براي مست کردن و رقصيدن و احياناً (البته اگه شناس باشن) با خودم کمي high کردن. من اهل سنگين جات مثل کوک و قرص جات که اينجا طرفدار داره نيستم اما زير پيشخون ميدم به مشتري. از يه رقم چيز خيلي بدم مي آد که اگه کسي اونو بخواد به گارد دم در کافه ميگم بگيردش زير مشت و لگد. اونم هروئينه، اين کثافت ترين چيزيه که به زندگيم ديدم. خودم علف ميزنم. علف ناب که برام مياد براي فروش. البته ناگفته نمونه که خودم کمي از تخمه هاشو تو خونه کاشتم يکم بار داد براي مصرف شخصيم که هرچي ميرسه برام، بفروشم. کار و بارم سکه نيست که، تا خر خره تو قرضم، البته اينجا مقروض باشي يه جورايي بهتره. جونم باست بگه که اينجا من مشروب غيرقانوني هم مي فروشم. اما باز طرف بايد شناس باشه. مثلا Absent تو بريتانيا ممنوعس! حالا چراش برميگرده به اينکه اين زهر حلايل از مخلوطي از الکل سيب و چه ميدونم جوشوندن هشيش با درصد الکل 70% بدست مي آد و تو آمريکا آزاده (نه همه ايالتهاش) و اينجا سنگين کارا بدجوري دنبالشن که يه شات از اون آدم روميبره در جوار ملکوت اعلا يه صفايي با مردگان و ارواح ببره برگرده با کله يه روز بعدش کره خاکي. خودم يه بار يه شات ازش زدم نشستم پشت ماشين بيام خونه ديدم اوخ اوخ! ددم واي هر پنج دقيقه يه بار دارم بدجوري اوج ميگيرم از سطح زمين. ماشين و يه جا پارک کردم فرداش هرچي فکر کردم يادم نيومد. مجبور شدم با کمپاني تماس بگيرم ماشين و پيج کنن. اينجا ماشين رو هم پيج ميکنن چه برسه به ارواح absent خور. خلاصه شبا بويژه جمعه شبها و شنبه شبها کارم سکه ميشه چه جور. جوون ها ميرزن و د بخور. يه آمار بهت ميدم خودت ببيني چقدر ميخورن اينا، من به پاشون نمي رسم. هفته پيش مصرف شنبه شب کافه انم فقط آبجو خمره اي 117 ليتر شد. تازه کافه من بزرگ نيست. بيش از صد نفر جاي نشستن و رقصيدن و حال کردن نداره. خدا عمرشون بده که بخورن، من بدبخت پناهنده ي خاورميانه اي يه پولي نسيبم بشه. والاً / اهل نماز و روزه اي يه صلوات برام بفرست ثواب داره برات رفيق
پاسخ
ايميلت هم كه سر كاري بود ......