سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دیار مهر دیاریست برای همه وبلاگ نویسان باصفای ایرانی
زمستان 1385 - فرهنگ و ادبیات دیارمهر
 RSS 
HOME
Email
profile
managment of weblog
all visite : 126919
today visitor: 1
lastday visitor: 7
about us
زمستان 1385 - فرهنگ و ادبیات دیارمهر
مدیر وبلاگ : اهالی دیارمهر[94]
نویسندگان وبلاگ :
MM312
MM312 (@)[0]

ANTIC
ANTIC (@)[6]

MELIKA
MELIKA (@)[65]

MARY (@)[0]

J.SHARIFIAN
J.SHARIFIAN (@)[0]

MASIH
MASIH (@)[0]

POoRyA
POoRyA (@)[0]

ARAM
ARAM (@)[6]

ASIEH (@)[2]

RAHA
RAHA (@)[4]



..................
logo
زمستان 1385 - فرهنگ و ادبیات دیارمهر
..................
archive
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385

..................
to be or not to be

ntic

rha

melik

arm

mry

mm312

msih

shrifian

poriya

iqsn

vest

anhita

kmelia

hmid


..................
search



..................
pages of diyaremehr
جلد دیار مهر
سیاست دیار مهر
تعطیلات آخر هفته دیار
تاریخ دیار مهر


..................
member
 

 
  • باشد دیگر هیچ نمیگویم ...

  • Author : ARAM:: 85/12/18:: 11:26 عصر

    گفته بودم این بودن اما نبودن تو مرا به بغضی ناتمام رسانده

    باشد آنقدر ناز کن که ...

    باشد دیگر هیچ نمیگویم اما خودت میدانی با من چه میکند این دل پر گریه

    باشد دیگر هیچ نمیگویم بگذار امدنت وقتی باشد که دیگر چشمانم نای باز شدن نداشته باشد بوی پیراهنت که هست !

    باشد دیگر هیچ نمیگویم این کی وکجاها نمک عاشقی است !

    باشد دیگر هیچ نمیگویم، که همیشه:

     در حریم عشق نتوان دم زد از گفت وشنود

     زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود وگوش

    باشد آقا ... باشد دیگر از این نیامدن گله نمیکنم ؛ وا میگذارم به خدایمان اما نخواه نپرسم ؛جان این طوفانی نخواه که نپرسم از شما ...

      40 روز میگذرداز آن رورز واقعه وما هنوز در دل میگویییم

                      

            این طالب بدم مقتول کربلا

     

    پس چه شد آن قولی که خدا داده بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

     

     

        ارادتمند آرام طوفانی


    بذر شما

  • زندگی

  • Author : اهالی دیارمهر:: 85/12/9:: 11:40 عصر

     

    یاد خدا آرامش بخش قلبهاست

    سلام

    تعریف شما از زندگی چیه؟

    زندگی پدیده‏ای روشن است که می‏بایست از نظر ما، همه افراد با نوع انگیزه‏های درونی آنان، آن را تعریف کرد. زندگی برای بعضی غوطه خوردن در امواج تاریکی است و برای عده‏ای دیگر همیشه شادمانه زیستن، لبخندزدن و لذت بردن از طراوت نسیم و شبنم شکوفه هاست، انسان هنگامی که در کام زندگی فرو می‏رود که پیوسته عینک بدبینی و تردید را از چشمان خود برنمی‏دارد و جهان اطرافش را پر از باد خزان و طوفان وحشی می‏بیند و این در حالی است که باید محیطش را پر از عشق و امید و نشاط و ایمان و تحرک نماید.

    تلخی روزگار برای عده‏ای موجب تکامل روحی  و مادی است بطوریکه گاهی نوعی خسارت مادی یا روحی، به کلید یک جهش یا یک آبادانی و یا به یک تغییر بزرگ در زندگی انسان تبدیل می‏گردد. پس همواره نباید زندگی را چون قصری بلورین مشاهده کرد که در مقابل آن آب زلال در قلیان باشد و آواز قناری از دور و نزدیک آن به گوش برسد، بلکه باید برای هر نوع بلایی آمادگی داشت و راه مقابله با آن را به آرامی طراحی کرد و آرام آرام از کنار آن گذشت. زندگی هرکسی باید انبوهی از انعکاس برخوردهای او با روزگار خود باشد زیرا همان صدایی به طرفمان برمی‏گردد که خودمان میزان تلخی یا شیرینی آن را تعیین کرده‏ایم، اگر فریادی است فرومرده در دشت و اگر طنین است پیام‏آور و زلال، عاقبت نیز خود را در پای میز محاکمه‏ی دادگاه خودساخته‏ی خویش حاکم یا محکوم جلوه می‏دهیم. محور یک زندگی فردی بر مدار نقشه‏ای می‏چرخد که ما خود طراح آن هستیم، پس نه دست طبیعت، غدار است و نه دل روزگار، سنگ، زیرا که هدف از خلقت آسمان و زمین عذاب دادن آدم نیست بلکه خدمت به آدم است. روزگار کوچکتر از آن است که بخواهد با آدمی دشمنی کند، زیرا خدای متعال می‏فرماید: ما به آدم بزرگی و کرامت بخشیدیم.

    آری، زندگی یعنی همگام شدن با قدمهای مهتاب در شام تیره، یعنی قرارگرفتن در فضای عشق و نشاط، یعنی امضای اصل بدون تغییر ((ایاک نعبد و ایاک نستعین)). زندگی یعنی پاسخ مثبت دادن به حوادث، به تقدیر. زندگی یعنی تجسم ساده‏ی رنج در خلال سالهای عمر. پس باید برای آنچه گذشت غصه نخوریم و همواره بر قایق امید سوار شویم و موجها را در هم بشکنیم تا در پهنه‏ی این دریا مشتاقانه به سوی بی‏نهایت بتازیم.

    یا حق

     پوریا

     


    بذر شما

  • یه نقطه

  • Author : اهالی دیارمهر:: 85/12/5:: 3:52 عصر

     

     حضور ادبیون محترم را به دیار خویش ارج می نهیم

    فرهنگیان، این دیار را برای قدوم مبارکتان آب و جارو نمودند و اسپندی دود می نمایند

    منتظر بذرهای زیبای ادبیتون هستیم

    باشد که این تلفیق ، زیبائیه دیار را بیشتر نماید

    مدیریت فرهنگی دیار

     

     

    ***************************************

    ما انسانها چقدر عجیبیم و گاه چقدر شگفت
    ببخشید اشتباه شد , همیشه شگفتیم ....
    نگاهمان آنقدر بزرگ است که خیلی از ما قدرت دیدن بزرگ و بزرگی و بزرگها را نداریم...
    آنچنان عمیق نگاه میکنیم که فراموش میکنیم در حال نگاه کردنیم و غرق شدن در دور دستها
    به دنبال دارایی هستیم و دایره آن را محدود می کنیم و زیباتر اینکه از آنچه داریم و دارایی همراه ماست غفلت می ورزیم

    زیباییها را می طلبیم و آن را محصوردر رنگها میکنیم و سلیقه امان را در اوج می بینیم
    بر عقل و اندیشه و فکر و علم دیگران خورده می گیریم و نقصهای خودمان را به سطل فراموشی قرض میدهیم
    دانایی را دارایی نمی دانیم و مال را در محدوده میل مان می طلبیم و خوشی را در اضطراب و نگرانیمان دربدر میکنیم و آنچه را که داریم فدا میکنیم تا چیزهایی را که خیال میکنیم نیاز داریم به دست بیاوریم
    حتی خواستمان را به خواست و اراده دیگران گره میزنیم و با طناب آنها به چاه میرویم......
    که خیلی وقتها طنابشان نیز پوسیده است

    کلمات چقدر به هم نزدیکند , و حتی زمانی خیلی شکل هم ولی معنای متفاوتی میسازند .
    زمانی دیگر نیز ظاهرا فرقی با یکدیگر ندارند اگر چه بر فرق هم میکوبند... نقیض هم نیستند و یکدیگر را نقض میکنند... از یکدیگر شکستی نخورده اند و همدیگر را می شکنند... سنگ یکدیگر را به سینه نمیزنند که هیچ ... بلکه سر آن یکی را با سنگ می شکنند
    از نفرات یک سپاهند و از هم نفرت دارند , باید برای هم آرایش باشند و دل هم را ریش میکنند... به تنهایی معنا ندارند پس باید با در کنار هم قرار گرفتن شکفته شوند اما بینشان شکاف است
    واجب است قرار دل هم باشند و قرار از دل هم می ستیزند... شایسته است تا غبار از چهره هم بزدایند و غبار چهره هم میشوند...
    این قصه تلخ کلمات جاری بر زندگی ماست ....فقط میتوان  گفت که کاش......

    کاش گاهی سفره دلمان را برابر اهلش می گشودیم و دلمان را با خنجر حسرتها سفره نمیکردیم
    عبرتها را و عشرتها را و حسرتها را خوب شناسایی میکردیم و بعضی لحظات دلمان را از جایگاه دلاوری به دلبری تنزل میدادیم و مداد گفتارمان را کمی جا به جا میکردیم
    آن موقع همه چیز زیباتر می شد و رنگها دیگر کدر نبود تا کدورت بکاریم
    دوری را دور می انداختیم و از گذشت نمی گذشتیم
    نیرنگ را کمی کوتاه میکردیم تا رنگ داشته باشد
    و در این حال بر حریم دل راه میافتادیم و محرم میشدیم و حرم دل را برای ورود فرشتگان آسمانی آذین می بستیم و آیین مهر را فریاد میزدیم.

    هیچ دقت کرده ای ؟ تفاوت میان محرم و مجرم چقدر است؟

    هیچ دیده ای؟ تفاوت میان محبت با محنت چقدر فرق است؟

    هیچ دیده ای ؟ میان مراحم و مزاحم......میان خواب و جواب؟

    میان لعنت و لعبت چه؟

    و............ .........

    اگر درست نقطه بگذاریم خیلی چیزها درست میشود ............

     گاهی فقط یک نقطه ....نه بیشتر.....همین

     

                                                     ماری

     


    بذر شما

  • من اینجا خیلی تنهام

  • Author : اهالی دیارمهر:: 85/11/19:: 10:39 عصر

    یه روز بهم گفت:

     «می‌خوام باهات دوست باشم؛

    آخه می‌دونی؟

    من اینجا خیلی تنهام».

    بهش لبخند زدم و گفتم:

    «آره می‌دونم.

    فکر خوبیه.

    من هم خیلی تنهام».

    یه روز دیگه بهم گفت:

     «می‌خوام تا ابد باهات بمونم؛

     آخه می‌دونی؟

    من اینجا خیلی تنهام»

     بهش لبخند زدم و گفتم:

     «آره می‌دونم.

     فکر خوبیه.

    من هم خیلی تنهام».

     یه روز دیگه گفت:

     «می‌خوام برم یه جای دور،

    جایی که هیچ مزاحمی نباشه

    بعد که همه چیز روبراه شد تو هم بیا.

     آخه می‌دونی؟

     من اینجا خیلی تنهام».

    بهش لبخند زدم و گفتم:

     «آره می‌دونم.

    فکر خوبیه.

     من هم خیلی تنهام».

     یه روز تو نامه‌ش نوشت:

    «من اینجا یه دوست پیدا کردم.

     آخه می‌دونی؟

    من اینجا خیلی تنهام».

     براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم:

    «آره می‌دونم.

    فکر خوبیه.

    من هم خیلی تنهام».

     یه روز یه نامه نوشت و توش نوشت:

    «من قراره اینجا با این دوستم تا ابد زندگی کنم

    آخه می‌دونی؟

    من اینجا خیلی تنهام».

     براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم:

     «آره می‌دونم.

     فکر خوبیه من هم خیلی تنهام».

     حالا دیگه اون تنها نیست

     و من از این بابت خیلی  خوشحالم

     و چیزی که بیشتر خوشحالم می کنه

     اینه که نمی دونه من هنوز هم خیلی تنهام!!

     


    بذر شما

  • نقاشی تایلند

  • Author : اهالی دیارمهر:: 85/11/14:: 7:19 صبح

    چهار قطعه تمبر، اثر نقاش معروف تایلند <هم وجاکورن> که در سال ۲۰۰۴ به چاپ رسیده است:

    mm312


    بذر شما

  • شروعی دوباره ...

  • Author : اهالی دیارمهر:: 85/11/14:: 7:13 صبح

    با همت همه همکاران و یاران دیارمهر شروعی دوباره را رقم می زنیم

    mm312


    بذر شما