• وبلاگ : فرهنگ و ادبيات ديارمهر
  • يادداشت : سوغاتي سفر
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + بابك نام واقعي من است! 

    بسيار خوب!

    ... خودتي

    كه تو شهر ما قرار ميذاري ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    يا حق

    + بابك نام واقعي من است! 

    چرا جواب نمي دي؟ دليل اينو لااقل بگو...

    شد كه من اذيت كنمت؟ هرچي فكر ميكنم كه مي بينم محاله...

    چيه؟! از رابطه رو و آشكار بدت مي آد؟ مي خواي مخفي باشه؟ ميخواي منو بيشتر بشناسي؟ من تو رو اما خوب مي شناسم. خيلي ماهي اما يه بدي كوچولو داري كه چون احتمالا دوست نداشته باشي كسي بفهمه اينجا نمي گم.

    بگذريم! داره يك سال مي شه! آشنايي مون رو ميگم مليكا جونم!

    پاسخ

    نميدونم اين چه جور آشنايي يک طرفه ايه که شما ادعاش رو داري به هرحال اگه من رو به قول خودت خوب ميشناسي ميدوني که حوصله اين جور بازي ها رو ندارم
    + بابك نام واقعي من است! 

    تو مرامت به آشفته بازار نمي آيد.

    تو را در كنار بي صفتان آيا ارزشي هست؟

    تو چيزي ديگري هستي از آن جنس كه اطرافيانت نه ميفهمند و نه فهم فهميدنش را دارند و نه ذره اي به خود از براي فهم مفاهيمي كه مدام مي آفريني تلاش مي كنند. آري! تو مفهوم مي آفريني، با اشعارت.

    --------------------------------------------------------------------

    تا چند درجه سانتيگراد هواي سرد را مي تواني تحمل كني مليكا جان؟ 5- يا 10- يا 20- يا 25- يا ... من در 35- بريدم امروز! فكر ميكردم فقط سردي اطرافيان را نمي شود تحمل كرد. يكجا افتادم. با صورت در برف! هوا آنچنان سرد بود كه چشمانم قبل از افتادن بسته نشد. سقوط را تجربه كردم. گفتند عادت نداري از اتومبيل پياده نبايد بشوي، گوش نكردم چون وسوسه شدم سرما را در آغوش بگيرم. اما خوشحالم كه سرماي محيط هرچه باشد به پستي بي صفتات حرامزاده سرد مزاج نمي رسد.

    تو سرت سلامت بانو! تو معركه اي، تو چيز ديگري هستي...