• وبلاگ : فرهنگ و ادبيات ديارمهر
  • يادداشت : گذشته ...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + آرام 

    مليكا................ دلم برات تنگ شده

    دلم براي كبوترايي كه هر روز تو تراس خوابگاه صبحها بعد نماز براشون نون ميريزم تنگ شده

    دلم براي بغل يه دوست كه گرم باشه وآروم تنگ شده

    خوابم مياد.. اما مگه ميشه تو بويسي وآدم نخونه.. اين مدت اگه نبودم ميدوني كه واسه چي بود ژس چوب كاري نفرماييد لطفا بانو جان

    ضمنا دل من اگه خوش بود كه نبايد از اومدن خاتمي شاد بشم!!‏ملي .. نگو اين حرفا رو من بيام تو وهمه اونايي كه يادتون رفته ژشت دراي دانشگاه به خاطرش كتكم خوردين رو راه ميندازم به قول نبوي ما خاتمي را رئيس جمهور ميكنيم

    پاسخ

    آخ دختر ! عجب خاطره هايي رو زنده كردي ... يادش به خير:) عجب روزهايي بود !‏ هر روز به محض اينكه ميرسيدم خونه بهش زنگ ميزدم كه هي پسر امروزم گذشت و كسي ما رو نكشت ! چقدر حرص ميخورد :))
    + رحيمي 

    خيلي زيبا! به زيبايي كسي يا جيزي كه نمي توانم از شرم حيا توصيفش كنم. كلمه هاي رنگ خورده همچون رنگ چشمان نقاشي كودكي كه از ماه اسمان با زمينه سفيد در دل پنهان تاريكي يك شب مي كشد. كاش اين پنهاني در يك سپيده اشكار مي گشت تا اين كودك اين قدر در خطوط سياه اين نقاشي حرف نمي زد.

    خيلي زيبا بود. با اينكه براي نوشتن چيزي عجله داشتم. اما نشستم و خواندم چند بار. خوشابه حال اين قلم كه در لابلاي انگشتان چنين افرينش گري مي چرخد و خوشا به حال اين خطوط كه در ذهن پوياي چنين خالقي ترسيم مي شود.

    پاسخ

    آن مسيحاي شب تيره حاجات كجاست ؟ خانه دوست كجا ؟ جاي مناجات كجاست؟